محرم است و این حسین ع است که بر فراز قله رشادت ایستاده و بارها و بارها از ما می پرسد کیست مرا یاری کند او که با افتخار نشان داد چگونه می توان با اراده ، عقیده و باور ایستاد .
اگر چه به ظاهر مغلوب ، اما پیروزِ همیشه تاریخ بود ! حسين (ع) از دل تاریخ در میان آتش هر بیداد، از هر گروه و نژادی و با هر عقیده ای، می پرسد کیست یاری کننده ای که مرا یاری کند؟!!! و سال ها و سال هاست قرن ها و قرن هاست که جز اندکی، مابقي این ندا را می شنویم و خود را به خواب می زنیم! به نشنیدن ! و تنها به گریستن اکتفا می کنیم!
اما مگر حسین ع خود دشمنانش را در برابرش نمی دید که چگونه نه فقط به کشتن او و خاندانش، که به غارت خیمه ها و کودکانش دندان تیز کرده اند ؟ مگر هلهله و پایکوبی آنان را که برای نشنیدن کلامش به راه می انداختند نمی شنید؟ پس این سوال او از آنان نبود ، که می دانست دیگر یاری کننده ای نیست، که می دانست آنکه می خواست و می توانست، جان را که تنها سرمایه قیمتی اش بود در راه عقیده اش ارزانی داشته، سوال او از تمام کسانی است که پس از این فاجعه زیسته اند و بسیاری در پاسخ تنها گریسته اند.
اما حسين تنها اشک نمی خواهد که اگر چنین بود کوفیان نیز خود با دیدن کاروان اسرا و سرهای سرفراز گریستند! اشک اگر با عشق و آگاهی ، هر دو ، همراه نباشد به چه کار می آید؟
کمی به برخی از عزاداری ها نگاه کنید ! که تنها برای گریاندن ،حسین را که اسطوره پاکبازی و شهامت است ، اسطوره جهاد و پایداری در راه عقیده است تشنه مشکی آب می دانند ، کسی که از دشمن خود به زاری برای خاندانش آب می خواهد!!!!! او از دشمنش آب نخواست اوبا بر دست گرفتن نوزادش حجت را بر دشمن بر من و شما و بر تاریخ تمام کرد. او پستیِ باطل را نشان داد.
براستی از زینب آن قهرمان کربلا، سفیر شهیدان که سخنان آتشینش در بیدادگاه شام در قصر ظلم، رعشه بر تن تمام به ظاهر فاتحان انداخت و با شجاعت و دلیری شیرینی پیروزی شان را در کامشان تلخ کرد چه می دانیم؟ چه می گوییم؟ جز که بیمار دار دشت کربلا بود و شیون کنان بر جنازه شهدای پاک حاضر می شد و موی می کند و صورت می خراشید!!!
این بار که برای مراسم عاشورا به خیابان رفتیم فقط کمی دقت کنیم ! درست پس از ظهر عاشورا که تازه همه چیز آغاز شده! یاران حسین کشته شده اند و رسالت سفیران این واقعه شروع گشته ! مردم دسته دسته به خانه ها برمی گردند!!! با خیالی آسوده که این بار هم مراسمی در شأن این خاندان برپا کرده اند!!!
هر چند این حضور عظيم مردم به خودی خود بسیار باشکوه است چرا که مظلومیت حسين ع تعداد زيادي را با هر مرام و مسلک و عقيده اي با خود همراه می کند و این را می توان با نگاهی به جمعیت فهمید. اما اگر این حضور فقط ناشی از احساس باشد و با بینش همراه نباشد آن چنان که باید متحولمان نمی کند. کاش افکار حسين (ع) را در دل زنده نگه داریم همچنان که عشقش ، نام و یادش را.
+
سلام .با عرض معذرت ؛ وقت و حوصله تایید کامنت ندارم. هر کی خواست لینکمو پاک کنه مشکلی نیست فقط بمن اطلاع بدهید
گاهي بايد به جاي بودن در ميانه هياهوي آدميان به كنجي بروي و خلوت كني!! با خود خلوت کنی! حساب بکشی از خود و کارهایت! روحت را اگر نیاز به ترمیم دارد مرمت کنی تا ویرانیاش آوار نشود بر سر مردم!
قلبت را دوباره مرهم بگذاری تا زهر زخمهایش کام دیگران را تلخ نکند! تا بتواند دمساز دوستي باشد و مهر بپراکند! گاهی باید دهان را ببندی و خاموش باشی و نظاره کنی جهان درون خود را و جهان بیرون را! و آن گاه آنچه دریافتهای ناخودآگاه از روحت تراوش میکند! از وجودت ساطع میشود!
جهان پر از اهل هیاهوست! جهان ویرانه از اهل هیاهوست! هر چند تو را مسخره کنند تو اما اهل تفکر باش! تا در میانۀ این هیاهوها صدای خاموش حقیقت را گم نکنی! هر چند تو را ساده انگارند تو اما اهل سرزمین صداقت باش!
فکر می کنید عمر "بودن" های آدم های اطرافتان چقدر است؟
این " بودن " ها تا کجا و کی ادامه دارد؟
من که به این نتیجه رسیده ام آدم ها، بودنشان تابع مقتضیات و شرایط است! هر چقدر هم که خودشان از بودنشان مطمئن باشند هر چه قدر که تو از بودنشان اطمینان داشته باشی، این بودن، تابع شرایط است.
آدمها را باید دوست داشت، ولی چیز مهم این است که یادم بماند: " بودن " آدم ها موقتی است.
عمر این "بودن" ها بنا به شرایط ممکن است چند سال باشد یا چند ماه یا چند روز !
آدمهای بسیار اندکی اند وقتی می گویند" من در کنارتم ! " در هر شرایط کنارت می مانند و جا نمی زنند!
این در هر شرایطی یعنی هر شرایطی که "خودشان" دارند و هر شرایطی که " تو " داری!
بیشتر وقت ها کمی که شرایط آدمها ، متفاوت شود و یا شرایط تو فرق کند، این بودن ناگهان رنگ می بازد و یا خییییلی بدتر محو و نابود می شود. تبدیل به "نبودن" می شود!
و تو چون همیشه می دانستی و می دانی که این "بودن"ها همیشگی نیست، همواره سعی کرده ای که محکم باشی، به هیچ دختر و پسری وابسته نباشی، روی پاهای خود بمانی، بار خود را بر دوش بکشی، خرج خودت را بدست بیاوری و تلاش کنی و کار کنی و کار کنی! از هیچ کس توقعی نداشته باشی حتی از نزدیک ترین کسانت! سعی می کنی افکارت را ، تنهایی هایت را،آرزوهایت را ، دلتنگی هایت را با کسی که می دانی برای همیشه در کنارت نیست، قسمت نکنی!
درباره این سایت